زیبای خسبیده

و کدامین بوسه مرا از خواب بیدار خواهد کرد

زیبای خسبیده

و کدامین بوسه مرا از خواب بیدار خواهد کرد

یه حباب یه عشق

یه گوشه ای توی این دنیای بزرگ   تو دل یه دریای ابی  

میلیون ها قطره کنار هم زندگی می کردند 

اونها هر شب تا ماه می دویدند 

و صبح با طلوع خورشید پرتو های افتاب رو هدیه می گرفتند  

قطره ها زندگی رو فقط در دل مادرشان می دیدند 

اونها یاد گرفته بودند که فقط همدیگرو دوست داشته باشند 

اما یک روز صبح یکی از قطره ها که تازه از سفر به ماه برگشته بود  

و هنوز روی سطح دریا غوطه ور بود 

نگاهش به اسمان بالای سرش افتاد به هوای که هر روز روی دریا جریان داشت 

اون خوب نگاه کرد 

انگار نازه متوجه دست مهربون نسیم شده بود 

دستی که همیشه اونهارو نوازش می کرد 

قطره ی کوچیک یه دفه دلش واسه هوای بالای سرش تپید 

نسیم آروم آروم خودشو تو دل قطره جا کرد 

هر چی قطره عاشق تر می شد بیشتر اوج می گرفت 

اون به یه حباب کوچولو تبدیل شده بود 

دوستاش همه افسوس می خوردند  

اخه همشون شنیده بودند عمر حبابا کوتاهه 

اما حباب کوچولوچنان غرق هوای درونش شده بود که صدای هیچکدومشونو نمیشنید 

فقط بالا و بالاتر می رقت 

حباب وقتی به اوج رسید دیگه تاب نیاورد 

ترکید 

قطره های دیگه با غصه به عشق کوتاه حباب نگاه می کردند 

اسمون لبخند زد چون از میون اون همه فقط اسمون بود که عشق میون قطره و نسیم رو میدید 

قطرهی کوچیک نابود نشده بود 

اون تو دل نسیم گم شده بود.