زیبای خسبیده

و کدامین بوسه مرا از خواب بیدار خواهد کرد

زیبای خسبیده

و کدامین بوسه مرا از خواب بیدار خواهد کرد

رویش سنگ







توی یه جنگل دور یه سنگ کوچیک بود که از دل یه کوه بزرگ جدا شده بود

اون سنگ هنوز روح بزرگ کوه رو با خودش داشت

اون هنوز نگاه ابی اسمون رو به یاد می اورد

اون سنگ عاشق شکفتن بود

هر روز به باز شدن غنچه ها نگاه می کرد

به برگ های درخت احترام میذاشت

.

.

.

اما همه ی اینها یه خبر رو به اون می داد

((اون سنگه و سخت و رویش فقط از دل خاک نرم ممکن است))

جنگل هر روز به یادش می انداخت که دلش از سنگه

اما اون که دل مهربونی داشت چرا هیچ کس اونو باور نمی کرد؟

تا اینکه...

از میون اون جنگل بزرگ یه دونه ی کوچیک نگاه مهربون سنگ باورش شد

و وقتی که دل سنگ داشت یواش یواش ترک می خورد

دونه کوچیک و سبز بی خبر

رفت نشست تو دل اون سنگ قشنگ

از اون به بعد

هر دفعه بارون می بارید

سنگ یه حس خوبی رو تو خودش پیدا می کرد

حس شکفتن،بزرگ شدن،زندگی کردن

بعد از چند روز...

سنگ دید اون حس زندگی، جوانه ای بود که حالا از دلش بیرون اومده بود

اره،سنگ شکفته بود

سبزتر از هر خاک نرمی









توجه؛این عکس خوگشل ماله ادی جون جونم بود که داد به من